زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰

کوچ اجباری...

باورم نمیشه هنوزم که دیگه وبلاگم بر نمی گرده...کی فکرشو می کرد...تبعید شدم اینجا...که اصنم دوسش ندارم...بلاگفای بی عرضه...دست نوشته های پنج سالمو پس بده...

حتی از بیشتر دوستام بی خبرم...یک سرگرمی خیلی خوبم رو ازم گرفتی...

امسال ماه رمضون رو با انرژی شروع کردم و تا وسطاش هم سرحال بودم شکر خدا...اما این آخری ها از بعد از شبهای قدر و بعد از مهمونی افطاری که دادم عملن هیچ نای و توانی برام نمونده بود...خیلی خیلی خسته و ناتوان شده بودم و دوشب پشت سرهم مهمون داشتم...یه شبش خانواده های من و "م" بودن که با یچه ها 20 نفری بودیم...و شب بعدش هم که بخاطر سوء تفاهمی که شده بود و من فک کردم دختر عمه ام بعد افطار میخاد بیاد دیدنم و یه تعارفی پروندم که با شوهرت واسه افطار بیاید که اونم خودش تنها واسه افطار اومد فک می کرد من ناراحت میشم اگه بعد از افطار بیاد و منم تعارف کرده بودم بهر حال و اینا...و مهمونم چه یک نفر و چه ده نفر..بهر حال عملن با زبون روزه رسم کشیده شده بود...و همه نوع حسی در من خاموش شده بود و دیگه عملن دلم می خاس روزه نگیرم و کمی استراحت کنم و خدارو شکر این اتفاق افتاد و دیروز یعنی دوشنبه 26 رمضان عیدفطر من بود...و واقعن خوشحال شدم...چون انرژی برام نمونده بود...

اینروزا "م" بعد سحری میره سرکار...تا ازاون طرف زود برگرده...ینی همش11 یا 12 خونه اس...اما امروز براشون کلاس گذاشتن و ایساده نمی دونم روزه اشو بتونه نگه داره یانه...بهش گفتم اذیت شدی حتمی باز کنی روزه ات رو...خیلی نگرانشم....توی این خرماپزون...ینی به معنای واقعی آتیش میباره از اسمون...اینجا که بالای 40 شده هوا...انقد دلم مسافرت میخاد واسه تعطیلات عید فطر...اسالم و خلخال دلم میخاد...اما شرایطشو نداریم...دلم یه جای خنک و خلوت می خاد...دور از هیاهو...یه جایی پر از گاو و ببعی و سبزی و یونجه و....حتی بوی پهن گاو گوسفند...لا اقل از بوی دود و دود و گازوئیل و هزار مرگ و کوفت که دوریم...اما معلوم نی "م" بتونه یا نه...تازه طبق معمول باس تنها بریم...چون کسیو نداریم...خاهرم هست که انقد سختگیره واسه همه چی بجای اینکه دنبال خوشگذرونی باشه همش به فکر رفاه خودشو بچشه...خلاصه کسیو نداریم که هم مسلکمون باشه...

به خبر هم هم اینکه خاهرم تونستن یه خونه شرایطی بخرن...جاش خیلی خوبه و نوساز و خوشمل...و از اینجا میرن اگه مشگلی پیش نیاد...و احتمالن ما میریم بالا...آخه اونجا هم نورش بیشتره و هم کمی دست و پام بازتره...یه حیاط موچولو هم داره واسه خودمونه...نمی دونم والله...اما من تنها میشم ...آخه آرتا هم با دخترش خیلی وابسته ان و همو دوس دارن...هرروز پیش همن...حالا داریم از وابستگیشون کم می کنیم...البته خاهرم فک کنم جدی تره...چون دوروزه دخترش نیومده پایین اما ما رفتیم بالا...اینطوریا دیگه...شایدم اینطوری خاهرم بیشتر قدر داشته هاشو بدونه...

تو این مدت قبل ماه رمضون دو تا کتاب خوندم..."نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" و "بازی آخر بانو"...دو تا شم قشنگ بودم...توی اولی یه جمله داشت خیلی به دلم نشست و یه جورایی حرف دلم بود که هیچوفت نمی تونستم بیانش کنم و مضممونش این بود:"زندگی خیلی عوض شده اما همه چی مث سابقِِ....برای من همیشه همین بوده...ورژن زندگیم ازتقا پیدا کرده...اما همه قوانین و نسبت ها مث سابقِِ...

عزیزم "م" دوس داشتنی و با شخصیت و مهربون من...مرسی که همه جوره کنارمی...مرسی که بد اخلاقی هامو تحمل می کنی ولو با بی تفاوتی که من متنفرم ازش...اینروزا واقعن هیچ حس و حالی برام نمونده بود...سرد شده بودم نسبت بهت...ختی دلم نمیخاست بغلم کنی...حوصله نداشتم...حتی نمی ذاشتم بهم نزدیک شی و تو هم مدل خودت قهر می کردی...خب چی کار کنم دست خودم نبود...اما الان که روزه نیستم حالم خوبه و همه چی مث سابقه...مرد دوس داشتنی من...اونروز با هم آتش بس 2 رو میدیدم چقد حرفای مشاور که به خسرو میزد حرفای من بود و تو خودت هم تعجب کرده بودی که حرفای من ادا و لوس بازی و خاله بازی،به تعبیر خودت،نیست و کارشناسی هست اتفاقن...اما دریغ و صد دریغ...من که امیدی ندارم و کلن بیخیال اون فاصله 10% تو تا رسیدن به مرد ایده الم شدم...هر چند اون 10% برای من یه دنیاس...یه دنیای رنگی رنگی و قشنگ...که از باتلاق روزمردگی و رخوت نجاتم میده...

  • ۹۴/۰۴/۲۳
  • آنه شرلی

نظرات (۱)

 ارائه قالب های حرفه ای واکنشگرا برای وبلاگ

 با ما حرفه ای باشید

 http://www.naqweb.ir/ ناک وب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی