زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰

خاطرات لعنتی

یه سری خاطرات تلللخ هم هستن که خیلی دورن...خیلی کمرنگ...مال بچگیات...اما یهو و به طرز بی رحمانه ای مث پتک میکوبن تو قلبت...و حاصلش یه بغضه سنگینه توی گلوت...نقطه ضعف من دلسوزی زیاد از حد برای خانوادمه...هرگز نمیتونم غم و غصه و رنجشونو ببینم...اما...خدا هم همیشه تو همین زمینه امتحانم کرده...خدایا چطور با این دل نازک و احساسات ظریفم انقدر رنج رو تحمل کردم؟!!!!

  • ۹۵/۰۹/۱۵
  • آنه شرلی

نظرات (۱)

  • ستاره عبدالمیری
  • جالبه دقیقا منم اینطوریم مگ میشه غصه ی خانواده خودت رو نخوری منکه دق میکنم بعضی وقتها حتی مشکلات خودم رو فراموش می کنم
    پاسخ:
    مشکل که چه عرض کنم...دررردو رنجه که ادمو از پا در میاره

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی