زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

گیسوان درهم

یه وقتایی انقد حالش هس که بشینم و موهامو اتو کنم یا حتی بابلیس...برای اومدن "م"و یه وقتایی هم حتی شونه هم نمیخورن و گوله میشن پشت سرم...مث الان😕

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

بلاگ لعنتی

خدا لعنتت کنه بلاگ...اینهمه تایپ کردم😳😧

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

لابد چون زیاد از اینکارا نمیکنم واسش انقده استرس دارم و هولم که از 7.30 بیدارم...امروز هفتمین سالگرد ازدواجمونه..و من از چن شب پیش استزس دارم.نه مهمون دارم نه مهمونی اما برنامه و تمهیدات دارم فراوون...کیک پزون و شمع آرایی و بادکنک ارایی و سورپرایز "م"که نمیدونم به دلیل مشغلات جدیدش اصن یادش هس یا نه...کلیی شمع قلب و لاو و بادکنک قلب قرمز و نقاب و راستش خییلی ذوقشو دارم..شاید بخاطر خودم بیشتر چون میدونم مردا اندازه ما و مخصوصن من احساساتی و هیجانی ذوق اینچیزا رو ندارن...فقط خیلی اصابم خورده که چجوری "م"رو بفرستم بره بیرون...و خونه رو تزیین کنم....بعدشم کی بره برام بادکنکا رو گاز هلیوم کنه...:( هفت سال گذشت..چقد زود ...انگار همین دیروزا بود...کافی شاپ رفتنا و رستوران قبل عقد...و صبح روز عقد...ساعت 6 صبح وقتی رفتیم و توی حرم عقد کردیم و دقیقن از همون لحظه باوجودیکه از هم جدامون کردن من احساس کردم"پروانه"شدم...و تازه متولد...دنیا انقد برام پررنگ تر و رنگی تر شده بود که حد نداشت...و از اون به بعد من دیگه اون آنه قبل نبودم...چون حل شده بودم در تو...یا شایدم تو در من...یا شایدم هردومون در هم...مهربون ترین و بزرگوارترین مردی که توی عمرم دیدم...هفت سال گذشته و من هنووزم میخامت قد روز اول ....کششی درونم هست که تو رو می طلبه...مهربونی و آغوش گرمت رو...برام بمون تا همیشه❤❤❤❤❤




  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

خاطرات لعنتی

یه سری خاطرات تلللخ هم هستن که خیلی دورن...خیلی کمرنگ...مال بچگیات...اما یهو و به طرز بی رحمانه ای مث پتک میکوبن تو قلبت...و حاصلش یه بغضه سنگینه توی گلوت...نقطه ضعف من دلسوزی زیاد از حد برای خانوادمه...هرگز نمیتونم غم و غصه و رنجشونو ببینم...اما...خدا هم همیشه تو همین زمینه امتحانم کرده...خدایا چطور با این دل نازک و احساسات ظریفم انقدر رنج رو تحمل کردم؟!!!!

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

صدا چهره اکشن

ینی یه جوکی ساخته بودن واسه صدای دخترا از پشت تلفن و رابطه اش با قیافه اشون...یکم بی ادبی بود اما واقعن درست و با حال بود...مضمونشم این بود هر چی صدای دختره از پشت گوشی تحریک کننده تر ،قیافه اش تخمی تر و بالعکس...حالا من جزو دسته بالعکس ام...ینی صدا و لحنم اصلن مورد پسند خودم نیس...ولی قیافم😍😛

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

جمعه تنهایی

امروز "م"سر کاره و من و آرتا خونه تنهاییم.آرتا داره سی دی نینیاشو میبینه و منم خر چی جمع میکنم باز هس😧😩والا من تو کار این لباسا موندم...تجزیه نمیشن که هیچ بلکه تکثیر سلولی میشن...خب حالا گیرم من همش در حال خرید باشم شما خودتون باس هوشمندانه تجزیه شین خب.والا دیگه جا ندارم با این جا رختیه محدود...حالا دلمم نمیاد رد کنم نه که نکنم ناچارن رد میکنم ولی دلم باهاشونه.ینیا اگه جا داشتم همه رو نگه میداشتم😊الانم "م" آقامون فرمودن نهار نمیان و کارشون پیچ خورده...ظهر جمعه تهنا نهار خوردن ؟لابد یه لطفی داره😳برم نماز بخونم و تخت و اتاق آرتا رو مرتب کنم...اینروزا قویترین انگیزه ام برای ادامه زندگی به دنیا اومدن پسرم و پول جمع کردن برای خرید خونه اس...و البته رسیدن عید و سال جدید که کو تا اون موقه و البته تر انگیزه نزدیک ترم تمهیدات سالگرد ازدواجه...فقط موندم کی بادکنامو بادک کنه و بچسبونشون...آخه من که با این شکم نمیتونم😦

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

در نبود من...

خب،زندگی که همشم جاهای قشنگش نیس...یه وقتایی هم بدون هیچ تردیدی دلت میخاد نباشی...و تنها نگرانی ات فکر کردن به بچه هاته....این به این معنی نیس که بدبختی خدای نکرده یا کسر و کمبود بزرگی داری،نه...واسه همونه که هیچ کس حرفتو نمیفهمه و فک میکنه خوشی زده زیر دلت...اره همون وقتایی که دلم میخاد نباشم تنها دلبستگیم به این دنیای پوچ،زندگی پسرامه..."م"که بهرحال از پس خودش برمیاد😕مام اینیم دیگه...دیروز خرید خرکی داشتم و خوب شدن حال لحظه ای و پشیمانی بعد چن ساعت 😳اسپری رمی رو بلاخره پیدا کردم.با اینکه تازه ادکلن خریده بودم اما دوتا ازش خریدم و یه رژ تمشکی و یه لاک و یه خط لب و یه آیینه و یه هلی کوپترم برای آرتا...اها چن تا بادکنک قرمز و مشکی هم برای تدارکات سالگرد ازدواجمون...اوووه کلی برنامه دارم..به امید خدا...اینطوریا

  • آنه شرلی
  • ۰
  • ۰

وقتی از حموم میای بیرون و با یه لیوان آب پرتقال که خودش گرفته سورپرایز میشی....مگه از یه مرد آدم چی میخاد جز توجه و مهربونی..عشق چیزی جز این نیس...


  • آنه شرلی