زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰

لابد چون زیاد از اینکارا نمیکنم واسش انقده استرس دارم و هولم که از 7.30 بیدارم...امروز هفتمین سالگرد ازدواجمونه..و من از چن شب پیش استزس دارم.نه مهمون دارم نه مهمونی اما برنامه و تمهیدات دارم فراوون...کیک پزون و شمع آرایی و بادکنک ارایی و سورپرایز "م"که نمیدونم به دلیل مشغلات جدیدش اصن یادش هس یا نه...کلیی شمع قلب و لاو و بادکنک قلب قرمز و نقاب و راستش خییلی ذوقشو دارم..شاید بخاطر خودم بیشتر چون میدونم مردا اندازه ما و مخصوصن من احساساتی و هیجانی ذوق اینچیزا رو ندارن...فقط خیلی اصابم خورده که چجوری "م"رو بفرستم بره بیرون...و خونه رو تزیین کنم....بعدشم کی بره برام بادکنکا رو گاز هلیوم کنه...:( هفت سال گذشت..چقد زود ...انگار همین دیروزا بود...کافی شاپ رفتنا و رستوران قبل عقد...و صبح روز عقد...ساعت 6 صبح وقتی رفتیم و توی حرم عقد کردیم و دقیقن از همون لحظه باوجودیکه از هم جدامون کردن من احساس کردم"پروانه"شدم...و تازه متولد...دنیا انقد برام پررنگ تر و رنگی تر شده بود که حد نداشت...و از اون به بعد من دیگه اون آنه قبل نبودم...چون حل شده بودم در تو...یا شایدم تو در من...یا شایدم هردومون در هم...مهربون ترین و بزرگوارترین مردی که توی عمرم دیدم...هفت سال گذشته و من هنووزم میخامت قد روز اول ....کششی درونم هست که تو رو می طلبه...مهربونی و آغوش گرمت رو...برام بمون تا همیشه❤❤❤❤❤




  • ۹۵/۰۹/۲۴
  • آنه شرلی

نظرات (۲)

  • ستاره عبدالمیری
  • مبارک باشه دوست من
    انشاالله همیشه کنار هم خوشبخت و موفق باشین
    خیلی خوشحالم که با وجود گذشت هفت سال هنوز هم همسرت رو عاشقانه دوست داری
    منم تو خوشحالیت شریک بدون
    برات ارزوی بهترینها رو دارم
    پاسخ:
    ممنونم عزیزم...

    خوشبختی تون روز افزون.....

    پاسخ:
    ممنونم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی