زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰
خبب...این یک هنره که بدونی چطوری باید شروع کنی...بهش میگن مقدمه چینی...راستش بیشتر از هر وقت دیگه ای نیاز مبرم دارم به حرف زدن و نوشتن...شاید...واقعن این کیبورد گوشیم خیلی احمقه وقتی کلید برو خط بعد رو میزنم بعد حروفم رو از آخر به اول مینویسه...چپه میکنه واسه همین من مجبورم مث خنگا پشت سر هم و بدون مکث بنویسم...گذاشتن مکث با خودتون...خب گمونم دو ماهی هس حدودن که من ننوشتم...از خودم که بگم امروز 31شهریوره و من از این بابت بسی شادم...بلاخره پاییز قشنگم اومد..و خب فردا تولد "م" جونم هست...عزیز دل همسر...جیگرترین شوهر دنیا...فداش بشم من ...آخه شوهر به این ماهی کسی داره...مطمئنم نه...خب قرار بود از خودم بگم...هم اکنون در هفته 19 بارداری به سر میبرم یعنی اواسط ماه پنج...طبق روال شکمم خیلی بزرگ نشده شکر خدا...تو این مدت یه سری اتفاقات افتاد که تا حدی اذیت شدم...حدود یه ماه پیش بود که یهویی دچار خونریزی نصفه روزه شدم و بگذریم که چقد هول کردم و خودمو باختم...و تا یه هفته از خونه بیرون نرفتم و بیشترش دراز کش بودم و خیلی بهم سخت گذشت و قدر عافیت رو حسسسسابی دونستم...بعد اون یه هفته هم با هر درد توی ناحیه کمر و دلم دوباره میترسیدم و خیلی احساس بدی بود...خب خدارو شکر بر خلاف اونچه م.ش فکر میکرد جفتم پایین نبود...آخه از اولم جفتم پایین نبود نمیشد یهو تو ماه چهارم بیاد پایین...دکتر بهم یه سری پرهیز ها و مراعات رو داد اما گف کارای شخصی و روزانه اتو انجام بده و بعد دوهفته پیش که واسه سنوی آنومالی و البته تعیین جنسیت (که بخش مهمتر مدنظر من بود)و شدیدن بی صبر بودم برای انجامش،بلاخره اونروز رسید و من رفتم دکتر و دکتر کلی اون گوشکوب مخصوصو رو شکم من فشار داد تا وظیفه شو انجام بده و از سلامت کامل جنینم و مواردی که می بایست مطمئن میشد بشه و من همچنان نگاه به دهان دکتر و توی مانیتورش و شدیدن مسترس برای شنیدن خبر سلامتی بچم بودم و خدا میدونه تو این مدت چقدرررر در گیر جنسیتش و در واقع سردراوردن از جنسیتش بودم و دفعه اولی که دکتر با تردید گف دختره من یه کمکی دلمو خوش کرده بودم و البته "م"...و خب حالتام با حالتایی که سر آرتا داشتم متفاوت بود...واسه همون من حس میکردم که بچم دختره اما جرئتم نمیکردم وسط اطلاعات دادن دکتر به اون خانوم تایپیست یا دستیارش ،ازش چیزی بپرسم که یهو خودش گف:"خب خانوم...جنسیت جوجه ات پسره..." خب راستش دروغه اگه بگم ناراحت و دمغ نشدم و تو ذوقم نخورد...اما بخاطر سالم بودنش کلی توی دلم با خدا قول و پیمان بستم...و وقتی فهمیدم سالمه و جفتم پایین نیس کلی خدای مهربونو شکر کردم اما واقعن حسم رو نمیتونستم عوض کنم...ضمن اینکه خودمو آماده هم کرده بودم برای شنیدن اینکه جنسیتش پسره اما خب بازم جزو حالتای نادر و استثنا تو ذهنم بود...
  • ۹۵/۰۶/۳۱
  • آنه شرلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی