زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰

خدا رو شکر که زمستون هم به خوبی و خوشی تموم شد...البته برای من و طبیعت...اسفند که بیاد یعنی دیگه صدای پای بهار رو میشه شنید میشه به روزهای بهاری و هوای عالی امیدوار بود...و ذوق و شوق خربد عید و خونه تکونی و چیدن هفت سین رو داشت...همه اینا بخاطر اینکه از رخوت و سکون درت میاره و انگیزه ادامه دادن بهت میده قابل دوست داشتنه...چی گفتم...

ولنتاین امسال اولین ولنتاینی بود که من هدیه گرفتم...ـآخه تا سالهای پیش اعتقادی بهش نداشتم و بعدم در جهت زنده نگه داشتن آداب وطن سپتندار مذگان رو گرامی می داشتم...اما دیدم بی فایده س...شهر یه شور و حال دیگه ای تو ولنتاین داره...انگار ملت منتظر بهانه ان تا بهم عشق بورزن و چه بهانه ای غربی تر از این برای این توده غرب زده...پس ناچارن منم همراه باد و همسوی باد...البته بنده تو خونه بودم و هیچ مراسمی نداشتم و قرار بود ....



  • ۹۴/۱۲/۰۱
  • آنه شرلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی