زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

زنی ایستاده بر بلندای احساس

روایت روزمرگی ها و تنهایی یک بانو

  • ۰
  • ۰

خیلی سخته آدم بتونه خودش باشه...حتی همه ماهایی که بدون نقاب توی محیط مجازی هستیم...اما باز هم خود واقعی رو نشون دادن کار دشواریه...شایدم اصن خب تا حدی درست نباشه که همه زوایای وجودی و شخصیتیمون رو نشون بدیم...اما من فک می کنم توی وبلاگم باید همونی باشم که واقعن هستم...و خب باید توصیف درستی داشته باشم از خودم...خاسته هام...دغدغه هام...

یه لحظه هایی توی زندگیم هست که دلم میخاد دنیا همونجا ایست کنه و دیگ جلو نره...تو اون لحظه ها من خوشبخت ترین زن و همسر و بهترین مامان دنیام...اما به عکس یه وقتایی هم هس که مقدارش بیشتر از اون یکی لحظه هاس... و اونم وقتایی که حس شدید تنهایی و بی کسی می کنم...نداشته هام و حسرت هام خیلی خودشونو به رخ می کشن...حس ترحم نسبت به خودم می کنم و ناامید میشم...خب اگه بخایم زندگی هر کسی رو به دو بخش متن و حاشیه تقسیم کنیم...و متن همون بخش اصلی و حیاتی زندگی هر فرد خصوصیات ظاهری موجه ، داشتن یه اتکای محکم و خانواده خوب باشه و حاشیه همون روابط و مناسبات و اطرافیان و فعالبتهای اجتماعی باشه...خب تا اینجاشو داشته باشید...من زنی هستم 29 ساله تحصیل کرده در دانشگاهی معتبر،خانه دار-دو سال شاغل بودم-...با قدی بلند...پوستی روشن،چشمانی درشت،ابروان پرپشت،به تایید دیگران زیبا،با تیپ متوسط یعنی نه لاغر و نه تپل،ینی با قد 170 وزنم 164 هس...یه همسر خیلی مهربون و با شخصیت و فهمیده و به معنای واقعی مرد دارم...اوضاع زندگیمون در حد متوسط...یه پسر دوساله خوشکل و خاستنی هم دارم که هکه به اتفاق لقب المانی یا امریکایی بهش میدن چون تیپش  و قیافه اش شدیدن شبیه اونوریاس....خب...این تا اینجا شو بازم داشته باشیم...اینا همه نقاط مثبت زندگی من یا همون متن زندگی من بود....خدا رو شکر با شوهرم همون "م" خیلی همو دوس داریم و نسبت به اطرافیانمون خیلی خوشبختیم...که این هم باز به نظر من همون متن زندگیه...اما...یه نقاط تاریکی هم توی زندگیم هست...یه نداشه هایی...یه حسرت هایی..مث داشتن یه دوست خوب یه همراه برای زمانهای دلتنکی...یه دوستی ناب...خب از دوستی های سطحی که داریم هممون...داشتن یه خانواده با روابط نزدیک و محکم و صمیمی...حسرت دورهمی های زود به زود...مهر و محبت...اونطور که توقع میره از یه خانواده...خاهری که هر از گاهی یادش میره تو خاهرشی و اون نزدیکی و صمیمیتی که باید بینتون باشه یکطرفه است و یه رفتارها و سردی هایی ازش می بینی که  دلت از تنهایی ات یهو هری میریزه ...که این خاهرمه...پس غریبه کیه؟؟؟

دلم خیلی گرفته ...از دوست نادوست...از خاهر ناخاهر...از پدر ناپدر...از مامانی که همش توی دلش و نگاهش غصه و درده...

پ.ن:خدایا شکرت...همین الان از اون لحظه های نابی که من خوشبخت ترین زن و مامان دنیام اتفاق افتاد...به پسرم گفتم برو واسه مامان آب بیار...رفت و واسم از اب سرد کن آب آورد...خوشمزه ترین و دلچسب ترین  و گواراترین آب دنیا بود...بعدشم رف واسم از تو اتاق بالش آورد..و میگه بریم پارک شرشره...فدات بشه مادر...

  • ۹۴/۰۴/۳۱
  • آنه شرلی

نظرات (۲)

  • کوتلاس هستم
  • سلام
    ب نظرم دقیقا اشکال شما اینه که تفکیک کردینشون. اگر با هم ببینین درست میشه.... 
    اون بحث تنهایی رو به جرئت میتونم بگم تمام ۸.۵ میلیارد آدم روی زمین دارا هستند. باور ندارید برید تک تک بپرسید.... مخصوصا تو سن شما که همه درگیری ذهنی خودشون رو دارن...
    خدا شما رو برای همسر و پسر گلتون و اونارو برای شما نگه داره
    التماس دعای فرج
    یاعلی
    پاسخ:
           شما چن سالتونه؟
  • سپیده مامان درسا
  • آنه وزنت و درست نوشتی 164 ؟
    قد بلند خیلی خوبه تو تیپ و هیکل خیلی تاثیر داره 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی